محل تبلیغات شما



نویسنده : یاسر باقری؛ پژوهشگر حوزه رفاه و سياست‌گذاري اجتماعي

 بلایای طبیعی آثار بسیار مخربی بر زندگی اجتماعی و اقتصادی مردم برجای می‌گذارد. در اغلب موارد، خانوارهای سیل‌زده و زله‌زده با مشکلات بسیار زیادی روبه‌رو می‌شوند؛ از فشارهای روانی که در اثر وقوع حادثه برای نزدیکان افراد رخ می‌دهد تا به‌هم خوردن برنامه‌‌ها و  آتیه افراد. ممکن است این حوادث مسیر زندگی افراد را تغییر دهد و نقطه مهمی در زندگی آنان محسوب شود. با وجود چنین تاثیراتی و وفور درخور توجه بلایای طبیعی در ایران، اما مطالعه چندانی در حوزه اجتماعی با محوریت بلایای طبیعی صورت نگرفته است، بنابراین به ‌نظر می‌رسد، باید بیش از گذشته، به‌دنبال روش‌هایی برای ترغیب پژوهشگران علوم‌اجتماعی به این موضوع بود. در صورتی که چنین امری محقق شود، ابعاد بیشتری از ساحت اجتماعی بلایای طبیعی موردمطالعه قرار خواهد گرفت که می‌تواند راهنمای مناسبی برای اقدامات اجتماعی ت‌گذاران باشد.

اگر بخواهم به‌عنوان پژوهشگر حوزه رفاه و ت‌گذاری اجتماعی به موضوع مذکور بپردازم، باید بر نسبت ت‌گذاری اجتماعی و وضعیت بلایای طبیعی تاکید کنم. در سطح جهانی، پژوهشگران و سازمان‌های تخصصی به این موضوع پرداخته‌اند، در حالی‌ که در ایران، نه‌‌تنها در حوزه پژوهش، که حتی در حوزه کنش نیز سازمان‌های اجتماعی مرتبط مداخله قابل‌توجهی در این زمینه نداشتند؛ غالب کوشش‌ها معطوف به امداد فیزیکی و کمک مالی به افراد و گروه‌ها بوده است. همین نارسایی‌ها نیز وم توجه به ت‌گذاری اجتماعی در حوزه بحران‌ها را بیش از پیش موردتاکید قرار می‌دهد. در ادامه سعی می‌شود، ضمن توصیف برخی از مسائل اجتماعی مرتبط با بحران‌ها، به اهمیت بیشتر ارتباط ت‌گذاری اجتماعی با موضوع مذکور اشاره شود.

مطالعات جهانی حاکی از آن است که شوک‌های اقلیمی از یک‌‌سو موجب افزایش بحران‌های انسانی می‌‌شود و از سوی دیگر، بستر مهمی برای طرح بحث درباره فقر، ناامنی غذایی و وضعیت توزیع درآمد در مناطق و گروه‌های دچار بلایا فراهم می‌کند. همان طور که سیل اخیر نیز فقر و وضعیت ناخوشایند رفاه اجتماعی در استان لرستان، گلستان و خوزستان را به نحو عریان‌تری به نمایش گذاشت.

گزارش 2017 بانک جهانی (که بخش زیادی از بحث این نوشتار برآمده از آن است) حاکی از این موضوع است که عموما توجه ت‌گذاران و تحلیلگران صرفا به موضوع خسارت‌های اقتصادی ناشی از بلایا معطوف می‌شود؛ ارقامی که عموما از سوی مسئولان و رسانه‌ها اعلام می‌شوند، درواقع همان زیان مالی ناشی از ویرانی ساختمان‌ها، زیرساخت‌ها، تجهیزات و محصولات کشاورزی و. است؛ در این میان، برآوردها و تخمین‌های مختلف مالی مانع از توجه پژوهشگران به بررسی آثار این بلایا بر رفاه مردم می‌شود.

نکته اساسی از منظر رفاهی این است که یک دلار برای ثروتمندان و فقرا معنای یکسانی ندارد! همان طور که با اندکی دقت می‌توان دریافت، از آنجا که زندگی فقرا و فرودستان به دارایی محدودتری وابسته است، اثر میزان معینی از خسارت بر زندگی آنان (به‌دلیل سهم بیشتر در ثروتشان) تاثیر بیشتری بر کاهش رفاه آنان خواهد گذاشت تا گروه‌های ثروتمندتر. مصرف گروه‌های فرودست عموما بسیار اندک و حداقلی است و غالبا از هیچ پس‌اندازی برای کاهش پیامدهای خسارت‌ها برخوردار نیستند؛ حتی وضعیت آموزش و سلامت آنان نیز با مخاطره بیشتری همراه است و زمان زیادی برای بازسازی و احیای وضعیت آنان لازم است. در حالی‌ که ظاهرا و با تکیه بر تخمین میزان خسارات به‌نظر می‌رسد زیان چندان به آنان وارد نشده است!

به نظر می‌رسد، وقوع یک سیل یا زله بر کلیت ثروت یک کشور اثر چندانی ندارد، اما می‌تواند برای فقرا و خانواده‌های کم‌درآمد مهلک باشد، بنابراین تاکید بر مجموع خسارات ناشی از بلایا برای یک کشور یا یک استان (مطابق آنچه عموما رخ می‌دهد)، امکان فهم آثار آن حادثه بر زندگی فرودستان و فقرا را سلب می‌کند. همان طور که در گزارش بانک جهانی، بیان شده است، این موضوع صرفا محدود به خطای مربوط به ارزیابی نیست، بلکه هنگامی که برنامه‌ای برای کاهش مخاطرات بلایا طراحی می‌شود نیز معمولا ارزیابی‌ها متکی بر ارزش اقتصادی ویرانی‌هاست و آنچه برای ت‌گذاران اجتماعی و پژوهشگران این حوزه واجد اهمیت است اینکه نحوه ارزیابی مذکور سبب خروج مناطق فقیر از اولویت‌ها و تمرکز بیشتر بر مناطق ثروتمندتر می‌شود!

برای نمونه تصور کنید که دو سیل با قدرت یکسان در دو شهر مختلف کشور رخ دهد، یکی در شهر خرم‌آباد و دیگری در تهران. طبیعی است که ارزش مالی خساراتی که به شهر تهران وارد خواهد کرد، بسیار بیشتر از خرم‌آباد خواهد بود. حتی مقایسه آثار سیل در شمال و جنوب تهران نیز می‌تواند این موضوع را روشن‌تر کند، کافی است چند خودرو گران‌قیمت در شمال شهر در سیل ویران شود، این میزان خسارت با آواره‌شدن مردم زیادی در جنوب تهران، ارزش اقتصادی یکسان خواهد داشت. ممکن است اموال شخصی افراد به دولت ارتباط چندانی نداشته باشد، اما حال اگر این تفاوت‌ها در زیرساخت‌های شهری دومنطقه مختلف رخ داده باشد، باز هم هزینه بخش ثروتمند چندبرابر بخش فقیرتر خواهد بود. متاسفانه بنا بر شواهد جهانی در گزارش مذکور، در تحلیل‌های مرسوم عموما بازسازی یا حمایت از بخش پرهزینه‌تر در اولویت قرار می‌گیرد، در حالی ‌که بخش‌های فقیرتر با وجود ارزش مالی کمتر، هزینه‌ای چندبرابری برای مردمان ساکن آنجا به‌دنبال دارد و تمرکز بر بخش فقیرنشین‌تر می‌تواند در ازای صرف مخارج کمتر، وضعیت رفاهی بالاتری داشته باشد.

در چنین شرایطی است که مسئله حمایت‌های اجتماعی در حوزه بلایای طبیعی مطرح و بر آثار متقابل بلایا و حمایت اجتماعی پرداخته می‌شود. حمایت اجتماعی درمعنای متداول آن در این حوزه، متشکل از ت‌ها و برنامه‌هایی است که با هدف کاهش فقر و آسیب‌پذیری از طریق ارتقای کارایی بازار کار، کاهش در معرض مخاطرات قرارگرفتن مردم و افزایش ظرفیت آن‌ها برای مدیریت مخاطرات اجتماعی و اقتصادی نظیر بیکاری، طردشدگی، بیماری، ناتوانی و پیری طراحی می‌شود.

گزارش مذکور، بر سه موضوع محوری تاکید دارد:

 

گزاره محوری نخست: ت‌های فقرزدایی و مقابله با مخاطرات بلایا، ت‌های مکمل هستند. از یک طرف همان طور که گفته شد بلایا به خانوارهای فقیر آسیب بیشتری وارد می‌کند و از طرف دیگر افراد بیشتری را به زیرخط‌فقر شدید می‌کشاند و به‌عبارت دیگر، هم برعمق فقر و هم بر شمار و گستره فقرا نیز می‌افزاید؛ برآوردهای انجام‌شده درباره 89 کشور حاکی از آن است که اگر فرض کنیم این امکان وجود داشت که در سال بعد، همه خسارات ناشی از بلایا، کاملا کنترل شود، تعداد افراد درگیر فقر شدید (با درآمد 9/1دلار در روز)، به 26میلیون نفر کاهش می‌یافت، بنابراین از یک‌سو اساسا خود مدیریت مخاطرات مربوط به بلایا را می‌توان نوعی ت کاهش فقر دانست و از سوی دیگر، ت‌های کاهش فقر می‌تواند به مقاوم‌سازی افراد در برابر بلایا کمک کند، بنابراین این ت‌ها نیز بخشی از مدیریت مخاطرات بلایا هستند. در حالی که در کشور ما ستادهای موجود صرفا به مقابله کلی و در مقیاس کلان توجه دارند؛ نه به مسئله فقر در بلایا توجه دارند و نه مقاوم‌سازی آنان. 

مطالعات بانک جهانی حاکی از آن است که در فاصله سال‌های 2006 تا 2011، حدود 45درصد از خانوارهای فقیر در سنگال، از چرخه فقر خارج شده‌اند، اما در همان بازه و همان کشور، هم‌زمان 40درصد از خانوارهایی که قبلا فقیر نبودند به زیرخط‌فقر سقوط کرده‌اند، بدین ترتیب میزان خالص فقرا تقریبا تغییر نکرده است. اما نکته‌ای که دراین میان به موضوع این نوشتار کاملا مرتبط است، این است که در همین مطالعه، خانوارهایی که در معرض بلایای طبیعی قرار داشتند، 25درصد بیشتر از سایر خانوارهای دیگر شانس سقوط به ورطه  فقر را داشته‌اند. همین موضوع را می‌توان در توفان آگاتا» در سال2010 که به افزایش 14درصدی فقرا در گواتمالا» منجر شد، نیز مشاهده کرد.

 

گزاره محوری دوم: بلایای طبیعی بیش از آنچه قبلا تصور می‌شد، بر رفاه مردم اثر می‌گذارد.

گزارش بانک جهانی با ارجاع به برآوردهای مربوط به تاب‌آوری اقتصادی و اجتماعی در 117کشور جهان، نشان می‌دهد که وقوع بلایا باعث کاهش شدید رفاه و افت 520میلیارد دلاری در مصرف افراد شده است. جالب است این مبلغ 60درصد بیشتر از مبلغ مربوط به خسارات دارایی‌هاست.

 

گزاره محوری سوم: ت‌هایی که به تاب‌آوری بیشتر مردم کمک می‌کند، بسیار بهتر می‌تواند پیامدهای بلایای گریپذیر را پوشش دهد. این ت‌ها می‌توانند به صرفه‌جویی بسیار قابل‌توجهی کمک کنند.

کاهش مخاطرات طبیعتا پتانسیل بالایی برای کاهش هزینه‌ها دارد، اما همه مخاطرات قابل‌اجتناب نیستند. گسترش شمولیت مالی، بیمه سلامت و مخاطرات بلایا، حمایت اجتماعی و تور ایمنی سازگار با شرایط، تامین مالی مشروط و صندوق‌های ذخیره و دسترسی‌های فراگیر به نظام‌های هشداردهنده زودهنگام و. همگی به کاهش خسارات ناشی از بلایای طبیعی کمک می‌کند. براساس برآوردهای بانک جهانی، اگر همه کشورها از بسته‌های تی تاب‌آوری استفاده کنند، دستاورد رفاهی آن، افزایشی معادل 100میلیارد دلار در سال در میزان مصرف جهانی خواهد بود.

منبع:

http://atiyehnoweekly.ir/newspaper/page/207/1/16243/0 

فايل PDF:

http://atiyehnoweekly.ir/Newspaper/PagePDF/5458

 

 


کد خبر : 127924 تاریخ : 1398/04/12

نگاهي به آخرين گزارش سازمان بين‌المللي كار (20) دوربرگردان خصوصي‌سازي در نظام بازنشستگي ياسر باقري

مدتي است كه باتوجه به هشدارهاي كارشناسي و گزارش‌هاي متعدد درباره وضعيت موجود و آتي صندوق‌هاي بازنشستگي، نظام بازنشستگي به‌مثابه يكي از چالش‌هاي بزرگ كنوني كشور پذيرفته شده است و همين موضوع باعث شده تا بسياري از كارشناسان كشور به بررسي راهكارهايي براي برون‌رفت از اين وضعيت بپردازند؛ در همين راستا برخي كارشناسان به اتكاي تجارب جهاني، خصوصي‌سازي صندوق‌هاي بازنشستگي را به‌مثابه راهكاري براي بهبود وضعيت مستمري‌بگيران از يك‌سو و پايداري صندوق‌ها از سوي ديگر مطرح مي‌كنند. مصداق بارز چنين موفقيتي از نظر آنان اقدام بسياري از كشورهاي در حال توسعه به سوي خصوصي‌سازي صندوق‌ها در چند دهه گذشته است.

بررسي كارشناسي نيازمند مطالعه گسترده است اما در وضعيت كنوني، مي‌توان به نكات مندرج در آخرين گزارش سازمان بين‌المللي كار (20) در اين زمينه مراجعه كرد. سازمان بين‌المللي كار در گزارش اخير خويش با عنوان بازگشت از خصوصي سازي: بازسازي نظام بازنشستگي عمومي در اروپاي شرقي و امريكاي‌لاتين» به بررسي وضعيت روند خصوصي‌سازي و بازگشت آن در نظام بازنشستگي پرداخته است.

براساس داده‌هاي اين گزارش، از سال 1981 تا 2014، 30 كشور، نظام بازنشستگي عمومي و اجباري خود را به صورت كامل (يا بخشي از آن را) خصوصي كرده‌اند؛ ترتيب زماني خصوصي‌سازي در كشورهاي مذكور بدين قرار بوده است: شيلي (1981)، پرو (1993)، ‌آرژانتين و كلمبيا (1994)، اروگوئه (1996)، بوليوي، مكزيك و ونزوئلا (1997)، السالوادور (1998)، مجارستان و قزاقستان (1998)، كرواسي و لهستان (1999)، نيكاراگوئه (2000)، كاستاريكا و اكوادور (2001)، لتوني (2001)، بلغارستان، استوني و روسيه (2002)، جمهوري دومنيكين (2003)، نيجريه (2004)، ليتواني و ‌روماني (2004)، اسلواكي (2005)، مقدونيه (2006)، پاناما (2008)، غنا (2010)، جمهوري چك (2013) و ارمنستان (2014).

فرآيند خصوصي‌سازي

سازمان‌هاي بين‌المللي پس از تجربه خصوصي‌سازي در شيلي كه به كمك ژنرال پينوشه و همراه با خشونت بسيار رخ داد، بسياري از كشورها را به سوي خصوصي‌سازي تشويق كردند؛ بانك جهاني با انتشار متني در سال 1994 با عنوان ممانعت از بحران سالمندي: سياست‌هايي براي حمايت از سالمندان و بهبود رشد [اقتصادي]» مرجع مهمي را براي مباحث سياست‌گذاري و نقشه راه خصوصي‌سازي نظام بازنشستگي در اين زمينه پايه گذاشت. در اين گزارش، نظام بازنشستگي به عنوان نظامي چند لايه مطرح و بر اصلاح لايه نخست آن تمركز شد تا بيمه اجتماعي عمومي به سوي حساب انفرادي خصوصي‌ كه در بازار سرمايه‌گذاري مي‌كرد، تغيير يابد. بانك جهاني بر رشد اقتصادي قوي تاكيد مي‌كرد و نظام بازنشستگي عمومي سنتي را به عنوان يك نظام شكست‌خورده از دو منظر اجتماعي و اقتصادي معرفي مي‌كرد. اين نهاد به اثرات مثبت خصوصي‌سازي نظام بازنشستگي بر بازار سرمايه و حمايت از رشد اقتصادي تاكيد مي‌كرد و معتقد بود كه اين نظام سود بيشتري به دست آورده و انگيزه قوي‌تري را براي مشاركت افراد در اين نظام پديد خواهد آورد. مدافعان خصوصي‌سازي مدام بر اين طبل ناكامي نظام‌هاي بازنشستگي عمومي مي‌كوبيدند و تاكيد داشتند كه نظام عمومي بيمه اجتماعي مزاياي معين، منجر به بحران تامين اجتماعي» و بحران بازنشستگي» مي‌شود و با استفاده از اين هشدارها، كشورهاي مختلف، به‌ويژه كشورهاي داراي درآمد متوسط را به سوي اصلاحات ساختاري و خصوصي‌سازي كامل يا جزيي نظام بازنشستگي تامين اجتماعي به عنوان راهكار، ترغيب مي‌كردند.

در اين مسير، كشورهايي كه خصوصي‌سازي كامل لايه اول بازنشستگي در آن ممكن نبود، به صورت جزيي يا بخشي خصوصي شدند. در مورد كشورهايي كه به‌دليل هزينه بالاي تغيير يا مقاومت عمومي قابل‌توجه، خصوصي‌سازي اساسا ممكن نبود، بانك جهاني گزينه اصلاحي ديگري ارايه كرد و آن، استفاده از طرح مشاركت معين صوري (NDC) براي تسهيل مسير خصوصي‌سازي بود. نهادهاي حامي خصوصي‌سازي در اين زمينه (بانك جهاني، صندوق بين‌المللي پول، سازمان توسعه و سازمان توسعه و همكاري اقتصادي، بانك‌هاي منطقه‌اي و.)، براي موفقيت اين پروژه كوشش بسيار كردند و از طرق مختلف از توصيه‌هاي سياستي و راه‌اندازي تنظيم‌گرها يا واحدهاي نظارتي تا ايجاد نرم‌افزارهاي مدل‌سازي، آموزش، انتشار متون متعدد و تامين وام‌هاي چند ميليون دلاري، اين برنامه را مورد حمايت قرار دادند، از همين رو برخي بررسي‌ها ميزان موفقيت بانك جهاني در اجراي اصلاحات سازگار با خصوصي‌سازي در كشورهاي مختلف را با وجود مشكلات متعدد، حدود 76درصد برآورد مي‌كنند؛ بنابراين به نظر مي‌رسد بانك جهاني در انجام برنامه بسيار موفق بوده است، اما نتايج مورد انتظار خصوصي‌سازي نظام بازنشستگي وضعيتي دور از انتظار داشت و همين موضوع سبب بازگشت كشورها از خصوصي‌سازي در اين زمينه شد.

 

شكست در نتايج

برخلاف موفقيت در اجراي اصلاحات براي خصوصي‌سازي، اهداف ادعا شده در عمل محقق نشده و خصوصي‌سازي بازنشستگي، نتايج مورد انتظار را برآورده نكرده است. بنا به گزارش مذكور، در كشورهاي مورد اشاره، نرخ پوشش راكد شده يا كاهش يافته است، مزاياي بازنشستگي وضعيتي بدتر از گذشته يافته، نابرابري جنسيتي و درآمدي دوچندان شده و خصوصي كردن از مقبوليت افتاده است، مخاطره ناشي از نوسانات بازار مالي به افراد انتقال يافته است و هزينه‌هاي اجرايي همزمان با كاهش ميزان مستمري افزايش يافته است. هزينه‌هاي بالاي انتقال، فشارهاي مالي بسياري را ايجاد كرده است. در حالي كه تصور بر اين بوده مديريت بخش خصوصي، حكمراني را بهبود مي‌دهد، نتايج حاكي از آن است كه در موارد مورد بررسي، برعكس به تضعيف حكمراني منجر شده است. در اين كشورها، برخلاف انتظار، خبري از مشاركت كاركنان در مديريت امور نيست. در بسياري از موارد تعارض منافع رخ داده است و جايگاه تنظيم‌گري و نظارت به تسخير همان گروه‌هاي اقتصادي درآمده كه مسوول مديريت صندوق‌هاي بازنشستگي هستند و درنهايت، اصلاحات بازنشستگي در غالب كشورهاي در حال توسعه، ‌تنها تاثير اندكي بر رشد و بازارهاي سرمايه داشته‌اند.

 

بازگشت از خصوصي‌سازي

اين ناكامي در نتايج سبب بازگشت غالب كشورها از اين مسير شده است و از 30 كشور مورد بحث در بالا، اينك ديگر كشور از مسير خصوصي‌سازي به صورت بخشي يا كلي بازگشته‌اند، اين كشورها بدين ترتيب هستند: ونزوئلا (2000)، اكوادور (2002)، نيكاراگوئه (2005)، بلغارستان (2007)، ‌آرژانتين (2008)، اسلواكي (2008)، استوني، لتوني و ليتواني (2009)، بوليوي (2009)، مجارستان (2010)، كرواسي و مقدونيه (2011)، لهستان (2011)، روسيه (2012)، قزاقستان (2013)، ‌جمهوري چك (2016) و روماني (2017). اكثر اين كشورها بعد از بحران مالي 2008-2007 هنگامي كه معايب نظام مستمري خصوصي بروز كرد و آنان را به اصلاح و رفوگري واداشت، از مسير مذكور بازگشته‌اند. براساس اين گزارش، باتوجه به بازگشت 60درصدي كشورهايي كه به خصوصي‌سازي نظام بازنشستگي اجباري اقدام كرده‌ بودند و نيز باتوجه به شواهد تجميعي آثار اقتصادي و اجتماعي منفي خصوصي‌سازي، اينك مي‌توان اين نكته را اذعان كرد كه تجربه خصوصي‌سازي شكست خورده است.

 

جمع‌بندي

براساس داده‌هاي سازمان بين‌المللي كار، ايده خصوصي‌سازي نظام بازنشستگي، عملا شكست خورده و در عمل به هيچ يك از وعده‌هاي خويش درباره افزايش سطح پوشش و افزايش مزايا و ساير موارد دست نيافته است. باتوجه به تجارب مورد اشاره در گزارش مذكور، به نظر مي‌رسد طرح راهكار خصوصي‌سازي صندوق‌هاي بازنشستگي در كشور ايران باتوجه به هزينه‌هاي اجتماعي و مخاطرات اقتصادي و اجتماعي آن، بايد با ترديد بيشتري از سوي سياست‌گذاران مورد بررسي قرار گيرد. در عوض آنچه در اين گزارش بسيار قابل‌توجه است، تاكيد بر گفت‌وگوي ملي و بهره‌گيري از تصميمات سه‌جانبه (دولت، كارگران و كارفرمايان) مي‌تواند اصلاحات منطقي‌تر و كم‌هزينه‌تري را در برابر ما قرار دهد. از سوي ديگر بحث اصلاحات نظام اداري صندوق‌ها براساس استانداردهاي حكمراني خوب و كوشش براي شفافيت بيشتر مديريت و اجرا در بخش مالي، رفع تعارض منافع كه به چالشي اساسي در صندوق‌ها بدل شده است و مواردي از اين قبيل مي‌تواند تغييري به مراتب بهتر از خصوصي‌سازي در مورد صندوق‌ها به‌جا گذارد.

پژوهشگر حوزه سياست‌گذاري اجتماعي

 

منبع:

http://www.etemadnewspaper.ir/fa/main/detail/127924


بازانديشي در نظام سياستگذاري

ياسر باقري
 پژوهشگر حوزه سياستگذاري اجتماعي

كارآمدي هر نظامي مي‌تواند طرفداران آن را اميدوار كند كه بتوانند در مقابل انتقادات فلسفي، اقتصادي و سياسي آن را مصون بدارند. اگرچه مقصود از كارآمدي در اينجا، محاسبه صرفا مالي يك نظام نيست؛ بلكه تاكيد بر بروندادهاي اجتماعي و ارزش‌هاي افزوده اجتماعي آن است. نظام سياستگذاري اجتماعي در ايران از اين منظر، مورد انتقاد جريان‌هاي چپ و راست كشور بوده است. اگرچه در اصلاح، اتفاق نظري ميان اين دو گروه وجود ندارد. پيش از پرداختن به معضل كارآمدي در نظام سياستگذاري اجتماعي در ايران، به نظر مي‌رسد ارجاع به فهم اين مفهوم در كشورهاي توسعه‌يافته بتواند راهگشا باشد. فهم سياست اجتماعي در كشورهاي مختلف در تناسب با سنت سياستگذاري اجتماعي حاكم بر آن كشور تكوين يافته است. به همين دليل سياست اجتماعي در آلمان، فرانسه، انگلستان، كشورهاي اسكانديناوي و ايالات متحده متفاوت بوده است. شايد يكي از بارزترين تمايزات ميان اين نظام‌ها را بتوان در تفكيك ميان نظام بوريجي و بيسماركي پي گرفت.
با وجود ارجاع اتكاي فهم اين موضوع به سنت حاكم بر آن كشور، تصوير ايستايي از فهم سياستگذاري اجتماعي در كشورهاي مذكور وجود ندارد و تطورات تاريخي، معرفت‌شناختي و سياسي در آن تاثيرگذار بوده است؛ به عبارتي، با وجود پيوستگي ميان برداشت از سياست اجتماعي، مشتقات، مصاديق و انتظارات از نظام مذكور در دوره‌هاي مختلف، يكسان نبوده است. اگر از كشورهاي صاحب سنت فاصله بگيريم و به ساير كشورها نظر بيفكنيم، به نظر مي‌رسد سطح مواجهه كشورهاي مختلف با نظامات موجود، در پيدايش سياستگذاري در آن كشورها واجد اهميت بسيار بوده است. به طور خاص، كشورهايي كه نخستين مواجهه‌شان با سياست اجتماعي، از طريق تجليات نظام سياستگذاري اجتماعي در كشورهاي پيشرو بوده است، با مشكل اساسي و گاه خطاي بارز در فهم اين مفهوم روبه‌رو شده‌اند؛ به‌ويژه آنكه غالبا انباشتي از نمودهاي مختلف بدون توجه به نظام توليدكننده آن (در كشورهايي با سنت‌هايي متفاوت) الگوبرداري شده و در نظام موجود در كشورهاي مقصد جاگذاري ‌شده‌اند. نتيجه همنشيني اين سياست‌هاي چندپاره و ناهمگون، شكل‌گيري نظام در قالب نوعي هندسه نامنتظم است كه امكان هم‌افزايي سياست‌ها را ممتنع كرده است. اين مساله يكي از معضلات اساسي سياستگذاري اجتماعي در ايران است. پراكندگي سياست‌ها در ايران سبب چيدمان نامناسب آنها در كنار يكديگر و درهم‌پيچيدگي آنها شده است. حاصل چنين وضعيتي، هدررفت منابع در فواصل ميان سياست‌هاي موازي و حفره‌هاي بزرگ ميان سياست‌هاي مكمل است. علاوه بر اين تقاطع ميان سياست‌ها گاه به تضعيف دستاوردهاي يكديگر منتهي مي‌شود. نكته ديگري كه در اين زمينه شايان ذكر است اين است كه گاه سياست‌هاي اجتماعي با هدف پاسخ دادن به يك نياز اجتماعي تعريف مي‌شوند اما در بررسي آن توسط هيات دولت يا مجلس، با تغييراتي روبه‌رو مي‌شوند كه آن سياست‌ها را از اهداف اوليه خود دور مي‌كند. در نهايت آنكه گاه نهادها و سازمان‌هاي اجتماعي به‌خاطر حمايت از منافع سازمان خود، در مسير اجراي سياست‌ها، انحراف ايجاد مي‌كنند يا بر سر راه آن موانعي مي‌گذارند كه مانع از تحقق اهداف سياست‌هاي اجتماعي مي‌شود. يكي از مسائلي كه سبب توجه به اين موضوع شده، مشاهده ميزان هزينه‌هاي اجتماعي قابل توجه دولت (به‌ويژه در دوران پس از انقلاب) بوده است. سهم بالاي هزينه‌هاي اجتماعي در بودجه دولت، حساسيت بسياري از صاحبنظران را در چند دهه اخير به دنبال داشته است. اگر رويكرد مخالفان راديكال سياستگذاري اجتماعي را كنار بگذاريم، به نظر مي‌رسد در پاسخ كساني كه به انتقاد دروني آن مي‌پردازند، به طور كلي دو نوع راهكار قابل بيان است: يكي راهكاري كه معطوف به انسجام‌بخشي در سطح گفتماني بوده و ديگري راهكاري كه به انسجام‌بخشي در سطح اجرا توجه داشته است. با مرور مباحث مطرح‌شده توسط صاحبنظران مختلف درباره سياستگذاري اجتماعي در سال‌هاي اخير، به نظر مي‌رسد نوعي اتفاق نظر درباره اين مطلب وجود دارد كه كشور ما فاقد يك گفتمان سياستگذاري اجتماعي» است بنابراين بايد كوشش كرد تا گفتماني منسجم در اين زمينه نمودار شود. به نظر مي‌رسد اين ايده تاحدي با خطاهاي شناختي روبه‌روست و گفتمانِ ناكارآمد يا وجود عدم تسلط يك گفتمان بر ميدان سياستگذاري اجتماعي را به مثابه فقدان گفتمان تلقي كرده است. پرداختن به اين موضوع، خود نيازمند مجال بيشتري است. راهكار ديگري كه به حوزه اجرا معطوف است، داراي سابقه طولاني‌تري است و در نظام جمهوري اسلامي، نخستين‌بار، در ميانه دهه 1360 نمودار مي‌شود اما به سرانجام نمي‌رسد؛ كوشش دوم در اين زمينه، با آغاز دولت خاتمي و در سخنراني ايشان در نخستين سال ارايه بودجه به مجلس پنجم نمودار مي‌شود: نظام جامع تامين اجتماعي. در اين رويكرد كوشش مي‌شود تا با ايجاد وحدت رويه و هماهنگي ميان دستگاه‌ها به اين حوزه انسجام داده شود تا از هدررفت منابع در اين ميان، جلوگيري شود. حاصل كوشش مورد بحث، تدوين قانون ساختار نظام جامع رفاه و تامين اجتماعي، شكل‌گيري شوراي عالي رفاه اجتماعي و وزارت رفاه اجتماعي در سال 1383 بود كه آخري، در سال 1389 ادغام شد، هيچگاه از ظرفيت دومي استفاده نشد
 و  اولي، با تضعيف دو مورد ديگر اهميت و جايگاه خود را از دست داد. بنابراين كوشش‌هاي پيشين به هدر رفت. بدين‌ترتيب ناكارآمدي نظام مذكور تداوم يافت. توجه به واقعيت‌هاي اجتماعي در اين حوزه، نشان از روزهاي دشوار پيشِ رو دارد. بخش حمايتي نظام سياستگذاري اجتماعي تاكنون موفق به مهار فقر نشده است، بحران‌هاي اساسي بخش بيمه‌اي به‌تازگي اكران عمومي خود را آغاز كرده است. اصلاحات پيشنهادي در اين زمينه به دنبال انتقال ريسك از صندوق‌هاي بازنشستگي به بازنشسته‌هاست كه پيامد آن گسترش بيشتر فقر در كشور خواهد بود. پايداري مالي اصلاحات نظام سلامت نيز با ترديد اساسي روبه‌روست و برگشت از آن، شرايط را از سال‌هاي پيش از 1393 نيز دشوارتر خواهد كرد. در كنار همه اين مسائل، اقتصاد ناكارآمد كشور را نيز بايد در نظر گرفت كه به طور مداوم بر چرخه فقرا مي‌افزايد و خروج از تله فقر را افزايش مي‌دهد. به نظر مي‌رسد در چنين وضعيتي چاره‌اي به جز بازانديشي اصولي در نظام سياستگذاري كشور وجود ندارد؛ اين بازانديشي بايد مورد قبول و همراهي سياستمداران باشد وگرنه راه به جايي نخواهد برد. نكته پاياني اينكه فرصت چنداني براي اين بازانديشي وجود ندارد و اگر وضعيت به همان شكل پيش برود، احتمالا ناگزير نوعي رويكرد راست‌گرايانه دستوري و امنيتي خود را به نظام سياستگذاري اجتماعي تحميل كند.

منبع: رومه اعتماد -شماره 3903 -سه شنبه ۲۱ شهريور ۱۳۹۶

http://www.etemadnewspaper.ir/fa/main/detail/86014

دريافت فايل  پي دي اف از رومه اعتماد:

http://www.etemadnewspaper.ir/1396/06/21/Main/PDF/13960621-3903-8-65.pdf


دکترین ت‌گذاری احتماعی لینک دانلود:

http://ghalamrorefah.ir/Newspaper/PagePDF/2649 و http://ghalamrorefah.ir/Newspaper/PagePDF/2650

نیم قرن نبرد دیدگاه‌ها- لینک:

http://method.rihu.ac.ir/article_155.html

لینک دانلود:

http://method.rihu.ac.ir/article_155_fc842a98ddf7e67693e5565d634df3.pdf

همکاری و ناهمکاری ایرانیان: فراتحلیل مقاله‌های فارسی موجود- لینک:

http://ecc.isc.gov.ir/showJournal/658/17808/8669

لینک دانلود: 

وضعیت زمان، مسئله‌بودگی و صورت‌بندی ت‌گذاری اجتماعی (مطالعه موردی: لوایح و طرح‌های مجلس هشتم و نهم)    لینک:

http://qjsd.atu.ac.ir/article_8703.html

لینک دانلود:

http://qjsd.atu.ac.ir/article_8703_f8897403ea6b9334317d75462da81c4f.pdf

کنشگران کلیدی میدان تأمین اجتماعی- لینک:

http://qjss.atu.ac.ir/article_82.html

لینک دانلود:

http://qjss.atu.ac.ir/article_82_b0803d1b2b46996bf081e299b60728.pdf

شاخص لگاتوم؛ شاخص رفاه اجتماعی؟!

http://www.tejaratefarda.com/fa/tiny/news-5474

 


عواقب ت‌ناگذاری»در رفاه و عدالت اجتماعی
 (گزارشی از سخنرانی یاسر باقری در صندوق بازنشستگی کشوری)
بررسی تحلیلی بحران صندوق‌های بازنشستگی از منظر تقابل رویکرد عدالت‌محور و مقبولیت‌محور

 http://atiyehnoweekly.ir/newspaper/page/160/4/12534/0

درباره صندوق‌های بازنشستگی و بحران عمیق در لایه‌های مختلف آن مناقشه‌های فراوانی وجود دارد. کمبود نقدینگی، تعهد دولت و ناتوانی در ایفای تعهدات خود نسبت به این نهادها و انبوهی از قوانین و مقررات دست‌وپاگیر که هیچ سنخیتی با ماهیت و کارکرد آن‌ها ندارد. این‌ها را اگر به زبان اعداد و ارقام ریالی روی کاغذ بیاوریم، شاید بیراه نباشد که بگوییم وضعیت بسیار هولناک از آن چیزی است که تصور و حتی بازنمایی می‌شود. تا به امروز هر تحلیلی که بوده و هر کاری که دولت‌ها و مجلسی‌ها کرده‌اند متوجه بُعد مالی ماجرا بوده است. اما اگر کسی بپرسد مسئله صندوق‌های بازنشستگی مگر ابعاد دیگری هم دارد، چه باید گفت؟ یا اینکه سوال این باشد که غیر از ابزار پولی چه راه دیگری پیشنهاد می‌کنید، در آن صورت پاسخ چه خواهد بود؟ اگر از عینک ت‌گذاری اجتماعی به موضوع نگریسته شود، جزئیات پیچیده‌، دقیق‌ و شاید هم ناراحت‌کننده‌ای از طراحی و تحلیل ت‌ها در قبال صندوق‌ها پیش چشم نمایان می‌شود. چیزی که یاسر باقری، پژوهشگر حوزه رفاه و تامین‌اجتماعی، از آن به ت‌ناگذاری» یاد می‌کند. ت‌گذاری اجتماعی به صورت ساده به مجموعه اقدام‌هایی اطلاق می‌شود که دولت‌ها در مصاف با مشکلات کنشگران اجتماعی در حوزه‌هایی مانند آموزش، بهداشت و درمان، مسکن و رفاه و تامین‌اجتماعی به کار می‌گیرند تا به مشروعیت ی برسند و اگر هم هوشمندانه‌ عمل کنند، همبستگی اجتماعی را محکم‌تر می‌کنند. در ایران، اما گویا دولت و کارکرد آن در عرصه ت‌گذاری اجتماعی به‌گونه‌ای متفاوت تعریف‌شده و آن‌طور که باقری می‌گوید به اتفاق مجلس شورای اسلامی نبردگاه»‌هایی شکل داده‌اند که محصول خروجی آن، هر چیزی است غیر از ت‌گذاری. به گفته این پژوهشگر حوزه ت‌گذاری‌های اجتماعی، مشکل حوزه رفاه این است که دولت در پی مقبولیت و رشد اقتصادی است و در آن طرف نیز مجلسی‌ها به تمام طرح‌ها و لوایح خود جامه عدالت‌‌ می‌پوشانند و سایه این انتخاب‌ها باعث‌شده که نه ‌تنها صندوق‌ها روز‌به‌روز بیشتر در بحران فرو بروند، بلکه با افزایش میزان مخاطرات اجتماعی، همبستگی اجتماعی را نیز هدف قرار داده است. وی که دیدگاه‌های خود را با بررسی عمیق و تحلیل محتوایی مشروح مذاکرات 9 دوره مجلس شورای اسلامی به دست آورده، ابزار می‌کند که ت‌گذاری  اجتماعی در ایران کارکرد خود را از دست داده و برای برون‌رفت از موضوع باید به این عرصه بازگشت. در ادامه خلاصه‌ای از نشست الگوی حاکم بر میدان ت‌گذاری اجتماعی با تاکید بر حوزه بازنشستگی» که موسسه راهبردهای بازنشستگی صبا وابسته به صندوق بازنشستگی کشوری مجری آن بود، در قالب یک گفتار از نظر خوانندگان می‌گذرد.
 
سکوت و وضعیت شکننده صندوق‌ها 
الگوی میدان ت‌گذاری‌ اجتماعی و تطبیق آن با حوزه بازنشستگی در جستجوی پاسخ به این سوال است که چرا ت‌گذار در برخی حوزه‌ها برخلاف عقل سلیم که حکم سکوت می‌دهد، عمل می‌کند و چرا در مواردی که باید عمل کند، ت‌ناگذاری» می‌کند. ت‌ناگذاری بخشی از رویه نهاد دولت است و در مواقع وم از آن استفاده می‌شود. امروز بر کسی پوشیده نیست که صندوق‌های بازنشستگی چه وضعیتی دارند؛ صندوق‌ها کسری‌ نقدینگی دارند، سن بازنشستگی و سن امید به زندگی هنوز از الگوهای سال‌54 تبعیت می‌کند و. با همه این‌ها در رویه قانون‌گذار هیچ تغییری دیده نمی‌شود، چراکه اساسا ت‌گذاری در این موارد انجام نمی‌شود. وضعیت‌ شکننده کنونی صندوق‌ها در برهه‌هایی پیش‌بینی می‌شد، اما به دلیل سکوت ت‌گذار عمق و دامنه بحران‌ها گسترده‌تر شده است. درباره قوانین حمایتی نیز وضع همین طور است و بارها اعلام شده که چقدر قوانین حمایتی به صندوق‌ها ضربه می‌زند، اما ما به این سمت نرفتیم که قوانین آسیب‌زا را کاهش دهیم. حتی در مقاطعی نیز در برابر پیشنهادهای اصلاحی-مانند حذف پیشنهاد افزایش تعداد سال‌های مبنای بازنشستگی از دوسال به پنج سال در برنامه ششم- یک گام به عقب رفتیم یا در بحث اصلاح صندوق‌ها که دولت از آن عقب نشست. مسائل فراوانی در این ت‌ناگذاری دخیل‌اند که از جمله آن‌ها می‌توان به اثرگذاری مولفه‌هایی مانند اولویت‌دادن منافع شخصی به منافع عمومی، مناسبات فردی و سفارش از بالا و نهادبودگی فساد در کشور اشاره کرد که البته از روند پژوهش کنار گذاشته می‌شوند.
 
الگوی اعمال ت در میدان ت‌گذاری
سوالی که ما در پی تشریح پاسخ آن هستیم این است که تولید ت‌ در میدان ت‌گذاری بر پایه چه الگویی انجام می‌شود؟ در حوزه ت‌گذاری چه چیزهایی باعث می‌شوند که یک پیشنهاد به ت تبدیل شود، اما یک پیشنهاد دیگر نه؟ در حوزه ت‌گذاری اجتماعی با میدانی روبه‌رو هستیم که نیروهای متعددی در آن به یکدیگر اعمال نیرو می‌کنند. اگر کنشگران را نهادهای اجتماعی تصور کنیم، همه آن‌ها در جایگاه‌های مختلف می‌کوشند منافع سازمانی یا فردی خودشان را پیش ببرند. تصور اولیه این است که این مجادلات میان نیروها در کل میدان به صورت یکنواخت توزیع شده است، اما بررسی‌های عمیق‌تر نشان می‌دهند، در میدان ت‌گذاری اجتماعی، اعمال قدرت برخی نیروها بیشتر است و یک سری از اجرام، جریان ت‌گذاری اجتماعی را عوض می‌کنند. یعنی مسیر ت‌گذاری برخلاف تصور عقلانی صرف، به نقطه‌هایی دیگر منحرف می‌شود. صورت‌بندی جریان ت‌گذاری اجتماعی در ایران نشان می‌دهد که اعمال قدرت نیروها و کنشگران در دو نقطه اصلی اتفاق می‌افتد. این محل تلاقی و تمرکز به اصطلاح نبردگاه» نامیده می‌شود که در کشور ما یکی در نهاد دولت است و دیگری در مجلس شورای اسلامی. لابی‌گری و استفاده از فرصت‌ها و خلأهای قانونی از جمله اشکالات اعمال قدرت در سطح مجلس است. اگر این نبردگاه‌ها را بپذیریم در آن صورت می‌توان با شواهد متعدد اثبات کرد که در دوران 40 ساله بعد از انقلاب اسلامی هیچ کلان ت اجتماعی نبوده که از نبردگاه  نهادهای قانون‌گذاری متاثر نشده باشد. به عبارت دیگر، نبردگاه نهادهای قانون‌گذاری مهم‌ترین فاکتور اثرگذار بر ت‌گذاری اجتماعی در سال‌های پس از انقلاب است. حتی اگر دولت ت‌هایی نیز طراحی کرده، این  نهادهای قانون‌گذاری بوده که در فرایند اختصاص بودجه، اختیار امور را به دست گرفته و تغییرات دلخواه خود را اعمال کرده است. بنابراین همواره این  نهادهای قانون‌گذار بوده که گره و فرورفتگی بزرگ در میدان ت‌گذاری را به وجود آورده است. نکته مهم، فهم منطق کلی میدان ت‌گذاری است که در آن نیروها و نبردگاه‌‌های میدان ت‌گذاری اجتماعی تعیین‌کننده‌ می‌شوند و بر همین اساس باید الگوی حاکم بر رفتار آن‌ها را بازشناخت. نکته دیگر اینکه میدان ت‌گذاری در ذات خود منطقی منفرد و عمومی نیست، بلکه این نبردگاه‌ها هستند که منطق منحصربه‌فرد خود را دارند. در نبردگاه مجلس، عدالت (به معنای حمایت از فرودستان) مهم‌ترین منطق تعیین‌کننده صورت‌بندی ت‌‌گذاری‌های اجتماعی است. مشروح مذاکرات مجالس اول تا نهم نشان می‌دهد که عدالت‌محوری» همواره توجیهی برای ت‌ها بوده است. برای نمونه، در حالی که اکثر کشورها،هدفمندی یارانه‌ها را جریانی مقابل عدالت‌ قلمداد می‌کنند، زمانی که دولت یا مجلس در کشور به موضوع ورود می‌کنند، تکیه‌شان بر مفهوم عدالت است. مثلا می‌گویند چرا کسی که خودرو گران‌قیمت‌ دارد باید پول سوخت بیشتری پرداخت نکند. یا در دهه 70، مدارس خصوصی در کشور با این توجیه راه‌اندازی شدند که چرا دولت باید هزینه تحصیل افراد دارای درآمدهای بالا را پرداخت کند؟ منظور این است که مفهوم کلیدی عدالت در بسیاری از اوقات به صورت بازی‌های زبانی نقشی‌آفرینی کرده است. گاه نیز موضوع عدالت با دلالت‌هایی در واقعیت همراه بوده است. مثلا در اواخر دهه 60 که ت‌های تعدیل‌ ساختاری مطرح، اجرا شد، سطح دستمزدها و مستمری‌ها افزایش یافت، چراکه ت‌گذار می‌خواست این پیام را بدهد که در قبال کاری که در جهت مقررات‌زدایی انجام می‌دهد، به حمایت از فرودستان نیز توجه دارد. البته عدالت تنها تعیین‌کننده میدان نیست و در دوره‌های مختلف پارامترهای دیگری مانند خوداتکایی (در اوایل انقلاب) یا خصوصی‌سازی (در اوایل دهه 70) هم مطرح بوده‌ است. با این حال محور و مبنای میدان ت‌گذاری اجتماعی رعایت عدالت بوده است. اتفاقی که افتاده این است که زبان و منطق بازی در نبردگاه مجلس، به ساحت بیمه‌ای نیز تحمیل شده است. به عبارت دیگر، نماینده‌ای که در چنین میدانی بازی می‌کند، دیگر به این توجه نمی‌کند که باید ساحت بیمه‌ای را از ساحت حمایتی جدا کرد. یعنی به محض اینکه بحثی در حوزه بیمه‌های اجتماعی درمی‌گیرد، قانون‌گذار ابتدا به دنبال این است که چطور و با چه مکانیزمی باید عدالت به معنای حمایت از فرودستان را رعایت کند. چنین منطقی خود به خود باعث شده که به تمام طرح‌ها و لوایح مجلس، سازوکارها و دغدغه‌های حمایتی پیوست شود و این مسئله‌ای است که سال‌هاست در حوزه‌ بیمه‌های اجتماعی با آن روبه‌رو بوده‌ایم. 
 
رشته‌ بی‌شیرازه اقدامات کوتاه‌مدت
در نبردگاه دولت دو پارامتر مقبولیت عمومی» و رشد اقتصادی» شکل‌دهنده منطق ت‌گذاری است. دولت با فشارهایی که از ناحیه سازمان برنامه و بودجه متحمل می‌شود از یک طرف ناچار است به سمت رشد اقتصادی -که گاهی اوقات بسیار ساده‌انگارانه و مبتنی بر ت‌های ناکارآمد است- حرکت ‌کند و از طرفی نیز باید مقبولیت عمومی را پاس بدارد. مقبولیت عمومی به این معناست که دولت در فرایند تبدیل برنامه‌های خود به ت‌های اجتماعی باید به اثرگذاری آن‌ها بر مردم نیز توجه کند و پیامدهای اجتماعی و ی ت‌های خود را مدنظر داشته باشد. در مقوله رشد اقتصادی، دولت یا کاری را انجام می‌دهد که موجب رشد اقتصادی می‌شود یا با این توجیه که مانع رشد است، از انجام کاری خودداری می‌کند. این قیدی مهم بر ت‌گذاری‌های دولت است، اما مسئله مهمتر این است که فقدان دکترین در حوزه رفاه و ت‌گذاری اجتماعی، هر دو پارامتر را با مسئله روبه‌رو می‌کند. به بیان دیگر، در نبود دکترین منسجم، مقبولیت عمومی بر عدالت سایه می‌اندازد و با ایجاد مانع برای ت‌گذاری درست و اعمال اصلاحات همه را در گردابی هولناک و کوششی غریزی برای بقا اسیر می‌کند. یعنی حالتی به‌وجود می‌آید که دولت به دلیل ترس از دست‌دادن مشروعیت خود، به رشته‌ای بی‌شیرازه از اقدامات کوتاه‌مدت دست می‌زند. در بحث رشد اقتصادی نیز عملکردها محدود به تقلید صرف از توصیه‌های مجامع و نهادهای بیرونی بدون توجه به سنخیت یا تطبیق آن‌ها با وضعیت ایران و امکان‌‌پذیر بودن اجرای‌شان می‌شود. به همین دلیل همیشه در تاریخ کشورمان با رشد ناقص روبه‌رو بوده‌ایم. یعنی رشد را شروع کرده‌ایم، اما با کاهش مقبولیت عمومی، آن‌ها را رها کرده‌ایم. کافی است به ت‌های تعدیل ساختاری و کاهش عجیب آرای مرحوم هاشمی رفسنجانی در انتخابات منجر به دوره دوم ریاست‌جمهوری وی نگاه کنیم که دولت‌ در پی کاهش مقبولیت عمومی خود به یک‌باره حمایت‌های اجتماعی را بالا برد. در سال88 نیز که کاهش همبستگی اجتماعی و پیوندهای عمودی دولت و مردم رخ داد، با حمایت‌های اجتماعی به جبران مافات پرداختیم. بلایی که در حوزه ت‌ناگذاری حوزه رفاه و تامین‌اجتماعی گرفتار آن شده‌ایم نیز متاثر از همین منطق دوگانه دولت و مجلس و سایه هر یک بر دیگری است. یعنی منطق مقبولیت عمومی دولت در شرایطی که فاقد هرگونه دکترین مشخصی است بر منطق عدالت منطبق می‌شود و اجازه نمی‌دهد هیچ نوع ت‌گذاری اجتماعی دیگری برای اصلاح صندوق‌ها امکان‌پذیر شود و ما را دچار نوعی ت‌ناگذاری می‌کند. از طرفی نیز دولت با یک سری از وظایف روبه‌روست و باید از منابع موجود استفاده کند، اما زمانی که داشته‌هایش کفاف ندهد، از صندوق‌های بازنشستگی برداشت می‌کند یا قوانین و مقرراتی با این نیت بر آن‌ها تحمیل می‌کند.
 
ت‌گذاری، انتخابی تلخ میان دو گزینه
تاکید ما بر این است که اگر دولت در امور محوله خود رفتاری افراط‌گونه نداشته باشد، شاید نیازی به هزینه‌های سنگین‌ نداشته باشد. نکته دیگر اینکه ما باید در جایگاه دولت یا مجلس بدانیم که ت‌گذاری اجتماعی انتخابی تلخ میان چند گزینه بد است و هر انتخابی، به معنای محرومیت بخشی دیگر از مردم است. به این معنا در ت‌گذاری هیچ انتخاب شیرینی وجود ندارد و گاهی اوقات ناچاریم چشم و گوشمان را بر بخشی از جامعه ببندیم. حتی در بدترین حالت نیز باید دست به انتخاب زد و این بهتر از انتخاب نکردن است. برای مثال، فرض کنید دو نفر دچار مشکل تنفسی عجیبی باشند و ما یک عدد ماسک بیشتر در اختیار نداریم. ما می‌توانیم به یکی از این دو نفر ماسک را بدهیم. انتخاب دیگر ما این است که به هیچ کدام ماسک را ندهیم. در انتخاب اول، یک نفر از دست می‌رود و در انتخاب دوم، هر دو نفر. اتفاقی که در ت‌ناگذاری» در ایران می‌افتد همین است. ت‌گذار به جای اینکه یک نفر را نجات دهد، روی خود را برمی‌گرداند تا مرگ دلخراش دو نفر را نبیند. ما در ت‌گذاری اجتماعی رویمان را برگردانده‌ایم، گوش‌هایمان را گرفته‌ایم و چشم‌هایمان را بسته‌ایم.  مسئله دیگر این است که همبستگی اجتماعی و عدالت اجتماعی دو پایه و بنیان اساسی ت‌گذاری اجتماعی هستند. در ایران بعد از انقلاب، عدالت اجتماعی تا اندازه‌ای توجه ت‌گذاران اجتماعی را به خود جلب کرده، اما همبستگی اجتماعی از بی‌توجهی تاسف‌برانگیزی در رنج بوده است. نکته قابل تامل اینکه همبستگی اجتماعی به شدت در مقبولیت و پیشبرد ت‌های دولت و مجلس، موثر است. در اتفاق‌های دی‌ماه 96، دولت که به عمق تنزل همبستگی اجتماعی و پیوندهای عمودی میان خود و مردم آگاه بود، به شکل معناداری از تمام ت‌های اصلاحی‌اش کوتاه آمد. گرایش دولت به افزایش مستمری‌ها به اقشار و گروه‌های مختلف نیز کوششی برای بازسازی و حتی حفظ حداقلی از اعتمادعمومی است و نه ت‌گذاری اجتماعی و دست‌زدن به انتخاب‌های تلخ، بنابراین در شرایطی که پیوندهای افقی و عمودی به‌شدت سست شده و اعتماد اجتماعی فروکش کرده، راهی جز این نداریم که همبستگی اجتماعی را به اولویت اول نظام و کشور بدل کنیم. در حوزه بازنشستگی نیز انتخاب این است که ذی‌نفعان متشکل از کارگران و کارفرمایان را در تصمیم‌گیری‌ها مشارکت دهیم.

یاسر باقری

پژوهشگر حوزه ت‌گذاری اجتماعی

ت‌گذاری اجتماعی ایران در تاریخ چهار دهه‌ای پس از انقلاب، جهت‌گیری‌های متفاوتی را تجربه کرده است؛ شدت تفاوت تجارب مذکور تا آنجاست که به یک قرن تاریخ فراز و فرود مکاتب مختلف شبیه است: از دولت چپ‌گرای مهندس تا دولت راست‌گرای آیت‌الله هاشمی و دولت‌های میانی و التقاطی بعدی؛ از دولت ارزش‌گرایی که در تخصیص بودجه نیز از ضریب ایثار» برای انقباضی‌کردن آن استفاده می‌کرد تا دولت تکنوکراتی که با نسخه‌های روز دنیای غرب در تعدیل ساختاری همراه شد و دولت‌هایی که گاه به این سو و گاهی بدان سو روان بوده‌اند.

در میان نوسان‌های مختلف مذکور، قانون اساسی نیز از خوانش‌های متمایز و تفاسیر متفاوت در امان نماند؛ گاه اصول 29، 30، 31 و 43 و. برجسته شد و گاه بخشی از اصل 44 خودنمایی کرد و سایر اصول را زیر چتر خود پنهان کرد.

در چند دهه اخیر با وجود غلبه نگرش راست‌گرایانه، دولت‌ها هرگز حاضر به فروگذاری سویه‌های مقبولیت‌افزا و مشروعیت‌آور چپ‌گرایانه نیز نبوده‌اند؛ گاه شعارهای عدالت‌محورانه در کنار طرح تعدیل یارانه‌ها قرار گرفته و ترکیب منحصربه‌فردی را برساخته‌اند.

به واسطه همین درهم‌آمیختگی‌های نظری و عملی، با وضعیتی مواجه شده‌ایم که بسیاری از صاحب‌نظران علمی و اجرایی کشور (همچون علی اصغر سعیدی (استاد دانشگاه تهران)، رضا امیدی (استاد دانشگاه علامه طباطبایی)، احمد میدری (معاون رفاه اجتماعی)، علی ربیعی(وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی)، فرشید یزدانی (کارشناس حوزه رفاه و تامین اجتماعی) و بسیاری از صاحب‌نظران دانشگاهی و اجرایی) از فقدان گفتمان ت‌گذاری در ایران سخن گفته‌اند. نگارنده نیز در برهه‌ای نه‌چندان دور، موضع مشابهی داشته و حتی در این مورد به ایراد سخنرانی نیز پرداخته است.

با این وجود، مطالعات و واکاوی‌های نظری و کنشی نکته مهم متمایزی را در برابر ما قرار می‌دهد و آن این است که گفتمان‌ها مشتقی از نظریات منسجم هستند و اساساً مسئله‌بودگی گفتمان رفاه و ت‌گذاری اجتماعی یا نبود آن، در جوامعی موضوعیت می‌یابد که نظریات منسجمی در حوزه رفاه و ت‌گذاری اجتماعی وجود داشته باشد، این در حالی است که ما در کشور با نظریات منجسم و مشخصی در حوزه ت‌گذاری اجتماعی روبرو نیستیم؛ جز رویکرد راست‌گرایانه در مدیریت اقتصاد کشور و دانشکده‌های اقتصاد که غالبا به سوی ت‌های ضداجتماعی سوق دارند، رویکردهای بدیل آن یعنی ت‌گذاری اجتماعی، فاقد نظریه منسجم و اجرایی هستند. رویکردهای بدیل عموماً به طرح انتقادات سلبی پرداخته و در بهترین حالت و ایجابی‌ترین شکل خود نیز، نسخه‌های موردی ارائه کرده‌اند.

بنابراین، اگرچه صاحب‌نظران مذکور به درستی فقدان گفتمان در کشور را تشخیص داده و آن را پرابلماتیک کرده‌اند؛ اما بر نقطه‌ای ایستاده‌اند که گفتگو و تحلیل‌هایشان را تا حد زیادی بی‌اثر خواهد کرد. به زعم نگارنده در تحلیل حاکم، وجود نظریه و دکترین پیش‌فرض گرفته شده و یا مورد بی‌توجهی قرار گرفته است، به همین دلیل جدال درباره گفتمان، جدال بر مشتقی است که تابع پایه آن تعریف نشده باقی مانده است.

درواقع گفتمان در مواجهه میان دانش و قدرت معنا می‌یابد، جایی که حامیان یک حوزه شناختی درصدد چیرگی اندیشه خود بر سایر اندیشه‌های موجود باشند؛ درصورتی که به نظر می‌رسد اساساً در ایران هنوز در مرحله نخست با مسئله روبروئیم؛ به عبارتی محل نزاع در ایران کوشش ابتدایی برای رسیدن به یک یا چند دیدگاه نظری منسجم در حوزه ت‌گذاری اجتماعی است، نه غلبه و سیطره یکی بر دیگری.

دیدگاه‌های نظری مورد بحث در اینجا یک نظریه منفرد محدود نیستند بلکه رشته گزاره‌های نظری مشخص و منسجمی هستند که باید قادر به تبیین کل حوزه ت‌گذاری اجتماعی باشند و بتوانند ضمن درنظر گرفتن اثرات ت‌های اجتماعی در حوزه‌های مختلف، منطق و هسته اصلی خود را در همه راهکارها حفظ کرده و پایداری نسبی ت‌ها را نیز منطقا تضمین کنند. به همین دلیل به نظر می‌رسد که مسئله ما در ایران، بیش از هر چیز، فقدان دکترین یا دکترین‌های ت‌گذاری اجتماعی است.

در مواجهه تاریخی میان انتقادات پراکنده طرفداران ایده‌های رفاهی و اصول و اندیشه‌های راست‌گرایانه در کشور، عموماً موفقیت و برآیند نیروها به سوی جهت‌گیری‌های راست‌گرایانه بوده است. به زعم نگارنده این مهم، بیش از هر چیز، ناشی از فقدان دکترین منسجمِ کنشگران رفاهی‌گرا در کشور بوده است. اگرچه رخدادهای مذکور از این امر هم بسیار متاثر بوده که عموما کرسی‌های برنامه‌ریزی و ت‌گذاری در اختیار راست‌گرایان بوده است اما دست‌کم یکی از دلایل کسب جایگاه‌های مذکور از سوی آنان، برخورداری از یک دکترین مشخص و ایجابی در برابر مسائل مختلف پیشِ روست.

فقدان دکترین در حوزه ت‌گذاری اجتماعی در نهایت به نوعی پریشانی نظری منجر شده است و نظام رفاه اجتماعی کشور بارها نشان داده است که توان راهکاریابی برای مسائل مختلف و ت‌گذاری در شرایط مختلف را ندارد و غالب اقدامات ت‌گذاران در این حوزه، موقتی، تک‌بعدی و واکنشی است. بدترین پیامد این وضعیت، استیصال نظام مذکور در مخاطرات اخلاقی مواجهه با مسائل است. بسیاری از مداخلات اجتماعی و ت‌گذاری رفاهی نیازمند تصمیم‌گیری میان دو گزینه تلخ است و نظام ت‌گذاری اجتماعی عموما بر سر دو راهی برای انتخاب گزینه‌ای قرار دارد که هزینه اجتماعی کمتری داشته باشد؛ در این میان گاه به ناچار بودجه کسانی قطع می‌شود که با قطع بودجه، مرگشان قطعی است؛ گاه به ناچار حمایت برخی محدودتر می‌شود و گاه برخی اساسا تحت پوشش قرار داده نمی‌شوند. بودجه حوزه ت‌گذاری اجتماعی محدود است و چاره‌ای جز سهمیه‌بندی و تخصیص هدفمند آن وجود ندارد. تخصیص و سهمیه‌بندی نیز با مخاطرات اخلاقی روبروست و تصمیم‌گیری در آن، دشوار و تلخ و گاه بی‌رحمانه است. ت‌گذار چاره‌ای ندارد جز اینکه واقعیت تلخ موجود را بپذیرد و بکوشد تا بهترین تصمیم را برپایه دکترین خویش و نظام اخلاقی پشتیبان آن اتخاذ کند.

بدیل این موضوع، یعنی پرهیز از انتخاب‌های تلخ و دردناک، ت‌ناگذاری» و رهاکردن» است که خود تصمیمی بسیار پرهزینه‌تر است. در چنین فضایی از ت‌گذاری کوشش بر این است تا مخاطبان مسئله‌دار شناسایی نشوند تا ت‌گذاران با افزایش میزان مشکلات و انتخاب‌های دردآورتر روبرو نشوند؛ گروه‌های هدف نزدیک‌تر به قدرت به دلیل داشتن صدا و امکاناتِ ابراز مشکلات خود، بیشتر مورد توجه قرار می‌گیرند؛ اقدامات واکنشی نسبت به مسائلی که تبدیل به بحران می‌شوند چیرگی می‌یابد و خدمات‌های اجتماعی دنباله‌روی ت‌های رسانه‌ها می‌شوند.

کوتاه آنکه به زعم نگارنده مسئله اساسی امروز حوزه ت‌گذاری اجتماعی، فقدان دکترین ت‌گذاری اجتماعی یا ت‌گذاری رفاهی در کشور است و لازم است نهادهای علمی و پژوهشی و کنشگران و ت‌گذاران اجتماعی در این زمینه هم‌راه با یکدیگر در راستای تدوین دکترین یا دکترین‌های ت‌گذاری اجتماعی قدم بردارند. روشن است که تهیه چنینی دکترینی، به دلیل دلالت‌های اخلاقی قابل توجه آن، به‌ناچار و بدون هیچ تعارفی باید بومی و مبتنی بر ارزش‌ها و فرهنگ جامعه باشد وگرنه در عمل توفیقی نخواهد یافت.

 منبع: قلمرو رفاه- شماره 36 و 37

http://ghalamrorefah.ir/?nid=36&pid=2&type=0

http://ghalamrorefah.ir/newspaper/page/36/2/2757/0 

 


منبع: http://www.css.ir/fa/content/112823
دکتر یاسر باقری مدیر گروه مطالعات اجتماعی و فرهنگی موسسه عالی پژوهش تامین اجتماعی به تبیین الگوی ت‌گذاری اجتماعی در حوزه بازنشستگی پرداخت.

چهل و هفتمین جلسه از گفتگوهای راهبردی با موضوع تبیین الگوی ت‌گذاری اجتماعی در حوزه بازنشستگی»، با سخنرانی دکتر یاسر باقری در محل تالار تدبیر مرکز بررسی‌های استراتژیک برگزار شد.

در این نشست دکتر باقری با اشاره به متوسط سابقه ۲۳ سال بیمه‌شدگان اصلی سازمان تأمین اجتماعی در زمان بازنشستگی گفت: از کار افتادگان به‌طور متوسط ۹.۸ سال و فوت‌شدگان به‌طور متوسط ۱۳.۷ سال حق بیمه پرداخت ‌نموده‌اند. اما در مقابل بازنشستگان با احتساب بازماندگانشان ۲۱.۲ سال مستمری دریافت می‌کنند».

دکتر باقری افزود: افراد به طور متوسط ۲۱ درصد حقوق و مزایای خود را به‌منظور برخورداری از تعهدات بلندمدت به سازمان تأمین اجتماعی پرداخت می‌کنند اما در زمان بازنشستگی با احتساب مزایا، ۱.۲ برابر حقوق و مزایای پرداختی را از سازمان تأمین اجتماعی دریافت می‌نمایند».

دکتر باقری در تشریح وضعیت خطرناک صندوق‌های بازنشستگی بیان داشت: اگر سازمان تأمین اجتماعی بخواهد از محل پرداخت یک‌سال حق بیمه، مزایای بازنشستگی شخصی را پرداخت کند، حق بیمه پرداختی صرفاً پاسخگوی ۲ ماه پرداخت مستمری بازنشستگی است و ۱۰ ماه دیگر باید از محل سایر منابع آن سازمان تأمین گردد».

دکتر باقری درمورد تگذاری اجتماعی در حوزه بازنشستگی گفت: ت‌گذاری اجتماعی دو بنیان دارد: عدالت اجتماعی و همبستگی اجتماعی. در ایران پساانقلاب بنیان اول تا حد زیادی مورد توجه ت‌گذاران اجتماعی قرار داشته است اما همبستگی اجتماعی غالباً با بی‌توجهی روبرو بوده است.

دکتر باقری در جمع‌بندی این موضوع گفت: همبستگی اجتماعی در حوزه بازنشستگی مستم مشارکت واقعی همه طرف‌های کارگر، کارفرما و دولت در تصمیم‌گیری‌هاست. این مشارکت هم افراط و تفریط در ت‌گذاری را تعدیل می‌کند و هم پیامدهای اجتماعی ی ت‌ها را کنترل می‌کند».

منبع: سایت مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری

================================ 

پ ن: سایت مذکور در انتقال بحث گزینشی و همراه با بدسلیقه‌گی عمل کرده است. با این حال در اینجا صرفا جهت امانت داری عینا نقل شده است.

 


 
 نویسنده : یاسر باقری 
درباره تصمیم اخیر مجلس در بودجه سال 1397 پیرامون بخش درمان سازمان تامین‌اجتماعی، مطالب و تحلیل‌های متعددی از سوی متخصصان نگاشته شده است و نگارنده بر آن است تا در اینجا، تنها از منظر تگذاری اجتماعی، به موضوع ورود کند؛ با این حال، از آنجا که درک بهتر این موضوع، در بستر تاریخی آن ممکن می‌شود، به جای تمرکز بر موضوع محل بحث، ابتدا کوشش شده تا عوامل و مشخصه‌های به‌وجود آورنده، تشریح شوند. تگذاری اجتماعی، بیش از هر چیزی با دو مفهوم مناسبات قدرت» و پول»، هم‌زیستی دارد و تغییر در هر یک از این دو، می‌تواند وضعیت تگذاری اجتماعی را با مخاطره روبه‌رو کند و آن را کارآمدتر یا ناکارآمدتر سازد. با این مقدمه، می‌توان به وضعیت تگذاری سلامت، به‌مثابه یکی از انواع تگذاری اجتماعی در کشور، نگاهی دوباره انداخت. تگذاری سلامت، در تاریخ پساانقلاب، با چند نقطه گسست اساسی روبه‌رو بوده است و یکی از این نقاط مهم تاریخی، نیمه‌دوم سال 1392 تا نیمه نخست سال 1393 است که وزارت بهداشت در اقدامی جسورانه، طرح تحول سلامت را آغاز کرد. اما بیش از آنکه به مقتضیات اجرا و اثرات این طرح -که از بسیاری جهات، مشابه مسکن مهر بود- روی بازار توجه شود، به اهداف آن توجه شد.
این ت اجتماعی نیز مانند سایر ت‌ها، نیازمند دو عنصر پول» و قدرت» بود؛ در وهله نخست، هر دو مورد، تامین شدند. بودجه سلامت، بسیار متورم شد و همه نهادها و سازمان‌های واجد قدرت –از جمله مهم‌ترین بازیگران این حوزه، یعنی نهادهای بیمه‌ای- در خدمت اجرای این طرح قرار گرفتند. مهم‌ترین کنشگران در این عرصه، پزشکان و نهادهای بیمه‎ای بودند که رضایت گروه نخست با افزایش بی‌سابقه تعرفه‌ها حاصل شد و همراهی گروه دوم با اراده دولت ایجاد شد. ناپایداری ت مذکور، خیلی زود بروز کرد و اگرچه همراهی بیمه‌ها با طرح ادامه پیدا کرد اما کسری مالی» این مسئله را با دشواری روبه‌رو ساخت. با وجود این، به جای بازنگری در طرح، فشار بر بیمه‌ها برای همراهی، افزایش پیدا کرد. با این حال، تداوم چنین وضعیتی ممکن نبود؛ در چنین شرایطی، وزارت بهداشت -به عنوان مهم‌ترین حامی و پیشران طرح تحول- کوشش کرد تا به جای جلب حمایت سایر کنشگران، (از طریق انعطاف در طرح) به بی‌اثرکردن آنها روی آورد؛ این موضوع، در گام اول، منجر به انفکاک سازمان بیمه سلامت از وزارت رفاه و واگذاری آن به وزارت بهداشت شد. به عبارتی، وزارت بهداشت، به جای پایدارسازی طرح خود در چیدمان موجود، مناسبات قدرت را به هم زد و با استراتژی تهاجمی خود، سازمان بیمه سلامت را تسخیر کرد و بر جمع قدرت خود افزود. با وجود این، طرح تحول، به دلیل هزینه‌زایی بیش از حد، در وضعیت جدید هم پایدار نبود؛ بنابراین در گام دوم، وزارت مذکور کوشش کرد تا تنها کنشگر قدرتمند موجود -یعنی سازمان تامین‌اجتماعی- را نیز به تسخیر خود درآورد و چون چنین امکانی را پیدا نکرد، به تلاش برای دراختیارگرفتن پول» درمان تحت اختیار سازمان تامین‌اجتماعی روی آورد و بالاخره موفق شد مجلس را با این موضوع، همراه کند. استدلال وزارت بهداشت برای چنین تسخیری، عدم تخصیص سهم قانونی درمان از حق‌بیمه، به بخش درمان بود؛ درحالی‌که شواهد آشکار حسابداری و مالی نشان می‌داد که از سال 1393 میزان هزینه‌های درمان سازمان، بیش از سهم قانونی ماخذ حق‌بیمه بوده است. بنابراین در چندسال اخیر، وزارت بهداشت همواره کوشش کرده تا با برهم‌زدن مناسبات قدرت در حوزه سلامت، به انباشت هر دو ابزار قدرت و پول روی آورد و به جای قرارگرفتن در جایگاه تگذار، به یکه‌تاز میدان تگذاری سلامت بدل شده است. در این میان، طرح تحول، به طرحی غیرقابل‌تغییر بدل شده است که به جای تغییر و تطبیق آن با شرایط تجربه‌شده، در هر ناکامی مرتبط با تامین منابع، جهش بلندتری برای حفظ شرایط موجود آن برداشته شده است.  حال که وزارت بهداشت به کمک مجلس موفق شد بار دیگر مناسبات قدرت را در میدان تگذاری سلامت برهم بزند، چه مخاطراتی در برابر نهادهای بیمه‌ای قرار دارد؟‌1- پیش‌فرض وزارت بهداشت بر این بوده که سازمان تامین‌اجتماعی، از پرداخت پول درمان دریغ می‌کند؛ درحالی‌که تامین‌اجتماعی، علی‌رغم افزایش هزینه‌های سلامت، کوشش کرده تا دست‌کم پرداخت پزشکان شاغل در درمان مستقیم، به‌هنگام انجام شود؛ به نظر می‌رسد انتقال این بخش به خزانه (به عبارتی وزارت بهداشت)، تنها گستره نیتی را افزایش خواهد داد؛ چراکه در مبلغ کلی حوزه درمان، افزایشی رخ نخواهد داد و تنها با تاخیر در پرداخت کارکنان بخش درمان سازمان، چه بسا بر شمار ناراضیان طرح تحول، افزوده خواهد شد. 2- اگر وزارت بهداشت، صادقانه تنها به دنبال اجرای قانون سهم درمان بود، می‌توانست این موضوع را از طریق تفکیک حسابداری سهم درمان انجام دهد، نه تفکیک کامل مالی.
همان‌گونه که حساب صندوق بیمه بیکاری نیز صرفا نوعی تفکیک حسابداری است و سازمان در رعایت مصارف و منابع آن، مسئول است. 3- تجمع قدرت تگذاری و اجرا در دست وزارت بهداشت، مخاطرات و پیامدهای منفی درازمدتی دارد. مخدوش‌شدن تفکیک نقش‌ها، علاوه بر ناکارآمدی ت، سازوکار نظام سلامت را بیش از پیش، مخدوش خواهد کرد. 4- این موضوع نشان داد که حتی خود مجلس نیز صدای خود را مبنی بر خطر ورشکستگی صندوق‌های بیمه‌ای نشنیده است و یا برای انجام رسالت خود را در جهت نجات و احیای این صندوق‌ها به یک عزم جدی نرسیده است. 5- در جامعه‌ای که آبستن حوادث متعدد است و مردم با مسائل روزمره سختی روبه‌رو هستند، منطقا افراد نمی‌توانند به 30 سال آتی خود بنگرند. بنابراین با تفکیک درمان ، گریز بیمه‌ای افزایش خواهد داشت. 6- بخش زیادی از مردم، تامین‌اجتماعی را با دفترچه‌ها می‌شناسند و تضعیف عملکرد آن، تصویر کلی سازمان را مخدوش و انگیزه افراد را برای عضویت در این صندوق کاهش خواهد داد.‌7- چاره در بیداری و آگاهی کامل رسانه‌ها و مدیران وکارشناسان است. سازمان تامین‌اجتماعی باید موضع فعالی در قبال طرح تحول سلامت بگیرد و از گزارش‌دادن شفاف به مردم و بیمه‌شدگان و انتقاد منصفانه از طرح، استقبال کند. باید ادامه مسیر را آینده‌نگری کرد و به دولت و مجلس، هشدارهایی جدی و به‌موقع، درباره عوارض این‌گونه تصمیمات داد.
آتیه نو- زمستان 1396
 

​یاسر باقری
منتشر شده در کانال تگذاری اجتماعی​ (@SocialPolicy)
 منتشر شده در 11 دیماه 1396
 
 
در نوشته پیشین (برآمدن طبقه فرودست فرهنگی) برخی از دوستان نقد کردند که جزئیات مشخصی ارائه نشده است؛ در اینجا می‌کوشم تا به تشریح بیشتر ابعاد اعتراضات (از دریچه فهم خود) بپردازم:
 
واکاوی اعتراضات اخیر که به زعم نگارنده درواقع نوعی اعتراض برای اعتراض است، حاکی از آن است که بیش از آنکه با یک کنش روبرو باشیم با یک واکنش محاسبه‌نشده و مبهم روبروییم که حتی برای خود معترضان نیز مسیر دقیقا روشن نیست. دراین‌صورت بیش از آنکه واکنش موجود محل تحلیل باشد، باید کنشی که منجر به آن شده، مورد بحث قرار گیرد.
 
با کمی ساده‌انگاری می‌توان ادعا کرد که 4 پارامتر در این موضوع اهمیتی تعیین‌کننده دارد و تاحدی می‌تواند شرایط امکان چنین گستره‌ای از تجمعات را تشریح کند:
 
- کنترل شدید اجتماعی
- ت‌های ضد اجتماعی (افزایش نابرابری و کاهش خدمات اجتماعی)
- تعلیق امید
- تشکل‌زدایی
 
در سال‌های گذشته، غالب کنش حکمرانان در جهت تشدید موارد فوق بوده است:
کنترل شدید اجتماعی: در سال‌های گذشته برخی کوشش بسیار کرده‌اند تا فضای اجتماعی را بیش از گذشته محدود کنند و حتی آزادی موجود در دوران پساانقلاب را نیز کاهش دهند؛ از لغو کنسرت‌ها و محدودکردن ورود ن به ورزشگاه‌ها تا مخالفت با هر نوع نماد ملی‌گرایی و.؛ درواقع بخشی از این اعتراضات، پاسخی به پرسش اقتدارگرایانه‌ای است که می‌پرسد مگر مشکل مردم کنسرت است»؟ یا مگر مشکل مملکت، نرفتن ن به ورزشگاه است»؟ ممکن است مشکل اصلی مردم این موضوعات نباشند اما آزادی‌های اجتماعی بخشی از مجرای تنفس مردم هستند، و نبود آن، تنگی نفس را تاآنجا می‌برد که فریاد ناگزیر می‌شود.
 
ت‌های ضداجتماعی: در یک دهه گذشته، سفره عموم مردم روز به روز کوچکتر شده اما همزمان ثروت صدک بالای جامعه افزایش یافته و در مواردی همچون خودروهای میلیاردی بازنمایی شده است؛ دولت برای کاهش فقر مطلق، به جای فشار بر طبقه فرادست، از دارایی‌های طبقه متوسط برداشت کرده و خدمات اجتماعی را کاهش داده است.
 
تعلیق امید: برخی می‌پرسند که مگر سال‌های 1390 و 1391 چنین وضعیتی حاکم نبود، پس چرا در آن زمان چنین رخدادهایی به وقوع نپیوست؟ پاسخ در مفهوم امید» است. در آن زمان بخش درخورتوجهی از افراد جامعه به جریانی خارج از قدرت اما درون حکومت، چشم امید داشتند. این امید در برخی از سال‌ها به محصورین (یا آقای خاتمی) و پس از آن به آقای بوده است؛ فاصله اخیر میان مردم و که در هشتک‌های#پشیمانیم بروز کرد، به معنای تعلیق امید بود و این موضوع آخرین قطعه پازل اعتراضات خیابانی بی‌هدف موجود را کامل کرد.
 
بدین ترتیب حاکمیت نباید حتی از کناررفتن شعار رهایی محصوران خرسند باشد، چون این موضوع بیش از هر چیز ممکن است به معنای نومیدی آنان از اصلاحات قانونی باشد.
 
تشکل‌زدایی: آنچه توضیح دهنده شکلیِ تجمعات است برخورد شدید با تشکل‌های قانونی است. همواره در ایران (حتی در دوران پیشاانقلاب) شکل‌گیری هر نوع تشکل اجتماعی-ی قدرتمند ازسوی حکومت تحمل نشده است، این موضوع توده‌ای شدن» تجمعات را منجر شده و البته احتمال راهبری اعترضات در خارج از مرزها را نیز تشدید کرده است.
در تظاهرات توده ای رهبری که بتواند آن را کنترل کند وجود ندارد
 
به تصور نگارنده، این اعتراضات درصورت آرامش پلیس و دولت، و گرفتن تریبون‌های رسمی از تندروها به درازا نخواهد کشید مشروط برآنکه صاحبان قدرت چند درس را از این موضوع بیاموزند: 1. نمی‌توان تا هرجاکه بخواهی فضا را محدود کنی؛ 2. هزینه بلندمدت کاهش خدمات اجتماعی بیش از مالیات‌ستانی از فرادستان اقتصادی است؛ 3. محدودکردن نمادهای امید مردم و یا ناکارآمدکردن آنان، می‌تواند به جولان دادن دلقک‌هایی همچون پهلوی‌ها و مجاهدین خلق بیانجامد؛ 4. منافع وجود تشکل‌های قانونی محبوب بیش از نبود آنان است.

 منتشر شده در کانال تگذاری اجتماعی​ (@SocialPolicy)

 11 دیماه 1396

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

سنگ مرمریت گندمک شیراز